زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

Welcome ****** خوش آمدید ****** مرحبا بکم @Amadeh_4670
زبان قرآن

به برگ لاله رنگ‌آمیزی عشق
بـه جان ما بـــلا‌انگیزی عشق
اگر این خاکـــدان را وا شکافی
درونش بنگری خونریزی عشق
اقبال لاهوری
رموزُ العشقِ فِی وَرَقِ الشَقَائِــقِ
وَ غمُّ العِشقِ فِی رُوحِ الخَلاَئِــقِ
وَ إِن تَصدَع طِبَاقَ الأَرضِ تَبصِر
نَصیبَ العشقِ مِن دَمِ کلِّ عَاشِقِ»
عزّام
___________
مدیریت وبلاگ: علی رضا آماده
ارتباط با ما: amadeh70@gmail.com

۱۶ مطلب با موضوع «نکته های صرفی و نحوی» ثبت شده است

مواردی که حرف عله ، حکم حرف صحیح را دارد و قواعد اعلال اجرا نمی‌شود :

۱. عین الفعل لفیف مقرون : قوِیَ ، یَحْیَی

۲. عین الفعل کلماتی که بر رنگ ، عیب و زینت دلالت دارد : أبیَض ، حَوِرَ ، اِبیَضَّ

۳. حرف علّه‌ی غیر آخر در کلمات ملحق : جدْوَل

۴. حرف عله مشدد : صیِّرَ ، إجلِوَّاذ

۵. سماعاً : اسْتَحْوَذَ ، مَشوَرَة

--------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : صرف ساده ، ص ۱۱۵ و ۱۱۶

* احکام اسم منسوب و تشخیص آنها:

 

*نسبت عبارت است از افزودن یائی مشدّد به آخر اسم، تا چیزی به آن اسم منسوب گردد. مانند: " لُبنانیٌّ ، شیرازیٌّ ، کُوفیٌّ ، بَصْریٌّ ، مَدَنِیٌّ ...". به اسمی که یاء مشدد به آن پیوسته است، "مَنْسوب" گویند.

 

اسمهای زیر از یاء نسبت، بی نیازند:

1- اسم هایی بر وزن، "فاعِل و فَعِل" چنانچه به معنی "صاحِب” (دارنده ، دارا) باشند. مانند: " لابِن، طاعِم و کاسٍ" و "طَعِم ، لَبِس و عَمِل" یعنی دارای لَبَن ، طَعام ، کِسوه ، لباس

2- اسمهایی بر وزن" فَعّال" که به حرفه و شغل دلالت کنند. مانند: " بَزّاز، عَطّار، خَبّاز، صَبّاغ و خَیّاط ". (باید توجه داشت که این قالب های جایگزین نسبت، قیاسی نیستند.)

 

احکام نسبت :

اسم دارای یاء نسبت، باید از" تاء تأنیث و علامت تثنیه و جمع "، تهی و حرف پیش از یاء نسبت، همواره مکسور باشد. مانند: "فاطِمِیّ، النَّهْرِی، کِتابِیّ" در نسبت به فاطمه‌، النَّهران، کُتُب.

مواضع همزه‌ی وصل عبارتند از:

۱) أسماء.

۲) أفعال و مصادر.

۳) حروف.

 

تذکّر :

باید توجّه نمود، که مواضع همزه‌ی وصل، گاهی به صورت قیاسی بوده و گاهی به صورت سماعی می‌باشد و لکن صورت قیاسی، اکثر بوده و صورت سماعی، اقلّ می‌باشد.

همزه ی وصل در اسماء

حالات اسم:

الف) معرّف به «ال» است←همزه‌ی وصل در آن قیاسی بوده و حرکت آن هنگام ابتداء - به جهت طلب خفّت و کثرت دَوَرانش - همیشه فتحه می‌باشد.

مثل: ﴿هُوَ ٱللّٰهُ ٱلْخَالِقُ ٱلْبَارِئُ ٱلْمُصَوِّرُ لَهُ ٱلْأَسْمَاءُ ٱلْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی ٱلسَّمَاوَاتِ وَ ٱلْأَرْضِ وَ هُوَ ٱلْعَزِیزُ ٱلْحَکِیمُ﴾.

ب) مجردّ از «ال» تعریف است←همزه‌ی وصل در آن قیاسی و سماعی است.

مواضع همزه‌ی قطع عبارتند از:

۱) اسماء←مصدر ثلاثی و رباعی.

۲) افعال←ماضی ثلاثی، ماضی رباعی و امر آن مصادر.

۳) حروف←مطلقًا به غیر از«ال» تعریف.

 

همزه ی قطع در اسماء :

مثل: ﴿إِنَّ هٰذَا لَفِی ٱلصُّحُفِ ٱلْأُولَی ۞ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی﴾.

و مثل: ﴿وَ بِٱلْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا﴾.

و مثل: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ ٱللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾.

أنواع التنوین

قبل أن نتحدث عن التنوین یجب أن نعرف لماذا سمی بهذا الاسم (التنوین) وقد سمی کذلک لأنه یحدث صوت النون فی نهایة الکلمة، وقد عرفنا من کتب التاریخ إن فی الکتابات القدیمة عند بدایات الإسلام، کانت النون تکتب، ولکنها الیوم تلفظ لاتکتب فی کتاباتنا و لا فی الإملاء، وقداستبدلت بحرکة مکانها على الحرف وهی الضمة الثانیة، والفتحة الثانیة، والکسرة الثانیة بدلا منها، على حسب موقع الاسم من الإعراب.

 

ما أنواع التنوین؟

ینقسم التنوین فی اللغة العربیة إلى أقسام و سوف نتناولها الآن بالتفصیل.

 

تنوین العوض أو التعویض

وینقسم هذا النوع من التنوین إلى ثلاثة أقسام إذاً یکون التنوین بدلاً عن جملة، و بدلاً عن أسم، و بدلاً عن حرف و هی:

حروف را از یک منظر به حروف عامل و حروف غیر عامل تقسیم می‌کنند که در این پاسخ، اشاره مختصری به حروف غیر عامل خواهیم داشت:

 

برخی از این حروف، تنها ویژه اسم بوده، برخی مختص فعل و گروهی نیز مشترک میان هر دو هستند:

 

حروف عطف: این حروف عبارت‌اند از: «واو، فاء، ثمّ، أو، أم، بل، لکن، لا، حتى و إمّا» که در عاطفه‌بودن دو حرف اخیر اختلاف نظر وجود دارد. در بین حروف عطف، «لا»، «لکنْ» و «حتی» مختص به اسم بوده،[1] و مابقی این حروف هم بر سر اسم وارد می‌شوند و هم فعل. البته برخی از این حروف، مانند واو و فاء برای مقاصد دیگری چون استیناف نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند که در آن معانی نیز مشترک میان هر دو هستند . واو حالیه نیز هم بر سر جمله اسمیه وارد می‌شود و هم فعلیه.[2] بالطبع فاء جواب شرط(ربط) نیز مشترک بین جمله اسمیه و فعلیه است.

1. ماده امر: که منظور از آن، خود واژه «امر» است که دو معنای اصلی دارد؛ یکی به معنای دستور و طلب که جمع آن «اوامر» است، و دیگری به معنای کار و شأن، که جمع آن «امور» است. تنها قسم اول این معنا است که مورد بحث و توجه در علم اصول است.

2. صیغه امر: منظور از صیغه امر، همان مواردی است که در علم صرف مورد گفتوگو قرار میگیرد؛ مانند صیغه اول غایب در ثلاثی مجرد که بر وزن «لیفعل» آمده و صیغه اول مخاطب که بر وزن «افعل» میآید. در علم اصول بیان میشود که صیغه فعل امر برای چه منظوری وضع شده و افاده چه معنایی میکند.[1]

3. هیأت امر: به همان «صیغه امر»، «هیئت امر» نیز گفته میشود.[2] لذا صیغه امر با هیئت امر تفاوتی با هم ندارند.

 


[1]. ملکی اصفهانی، مجتبی، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج‏1، ص 163- 164، قم، عالمه، چاپ اول، 1379ش.
[2]. مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، فرهنگ نامه اصول فقه، ص 750، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1389ش.

**********************************************************************
منبع: اسلام کوئیست

واژه «عند» لفظی است که نشانگر قرب و نزدیک بودن میباشد[1] که گاهی در«مکان»،[2] گاهی در«اعتقاد»[3] و گاهی در«بیان منزلت»[4] به کار میرود.
واژه «لدن» نیز ظرف زمان و مکان[5] و تقریباً به همان معنای «عند» است.[6]
طبق گفته اهل لغت، «لدی» و«لدن» نیز یک کلمه بوده که به دو نحو تلفظ میشود.[7]
از اینرو میتوان گفت که کلمات «عند»، «لدن» و «لدی» تا حدودی به یک معنا بوده[8] و در مواردی به جای یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند. با این وجود، تفاوتهایی نیز میان آنها ذکر شده است:
1. واژه «لدن» از جهتی از واژه «عند» اخصّ است، زیرا «لدن» فقط در مورد چیزی که حاضر است، به کار میرود؛[9] اما «عند» هم برای حاضر و هم برای غائب به کار میرود.[10]

 

أسماء الأفعال: دلالتها فی شعر البحتری مفهوم اسم فعل ها در شعر بحتری

أسماء الأفعال هی الأسماء التی تنوب عن الفعل فی معناه، وفی عمله وزمنه، ولا تدخل علیها عوامل تؤثر فیها، وقد عدَّها أبو جعفر أحمد بن صابر الأندلسی قسما رابعا للکلم بعد الاسم والفعل والحرف، فسمَّاها (الخالفة)[1]، وقد ادَّعى بعض المحدثین[2] أنَّ الذی أطلق مصطلح الخالفة على اسم الفعل هو الفرَّاء[3]، فهی لیست أفعالا وأسماء؛ لأنّها لا تتصرف تصرفَ الأفعال؛ ولا الأسماء، ولأنَّها لا تقبل علامة الأسماء ولا الأفعال؛ وهی کلمات تستعمل فی أسالیب إفصاحیة أی الأسالیب التی تستعمل للکشف عن موقف انفعالی ما والإفصاح عنه من حیث استعمالها، وهی قریبة الشبه بما یسمونه فی اللغة تعجب (Exclamation)[4]، وقد سماه تمَّام حسان بـ (خالفة الإخالة) أی اسم الفعل، وهی عند النحاة ثلاثة أنواع[5]:

گر انسان به ارزش و مقام والای خود در بین دیگر مخلوقات توجه کند و این که گناه این ارزش و مقام را از بین خواهد برد، حاضر نخواهد شد تا این ارزش بزرگ را برای لذت آنی و بی ارزش و زود گذر از دست بدهد.