زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

Welcome ****** خوش آمدید ****** مرحبا بکم @Amadeh_4670
زبان قرآن

به برگ لاله رنگ‌آمیزی عشق
بـه جان ما بـــلا‌انگیزی عشق
اگر این خاکـــدان را وا شکافی
درونش بنگری خونریزی عشق
اقبال لاهوری
رموزُ العشقِ فِی وَرَقِ الشَقَائِــقِ
وَ غمُّ العِشقِ فِی رُوحِ الخَلاَئِــقِ
وَ إِن تَصدَع طِبَاقَ الأَرضِ تَبصِر
نَصیبَ العشقِ مِن دَمِ کلِّ عَاشِقِ»
عزّام
___________
مدیریت وبلاگ: علی رضا آماده
ارتباط با ما: amadeh70@gmail.com

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

به فرموده قرآن کریم و روایات، بهشت، دارای هشت درب و جهنم دارای هفت درب است.
دروازه های بهشت همان کارهایی است که انسان را به خدا می رساند و تعداد آن بیشتر است و دروازه های جهنم همان کارهایی است که انسان را از خدا دور می کند و تعداد آنها کمتراست.و این شئونی از رحمت الهی است.

مرنج و مرنجان ، بنوش و بنوشان
---------------------
گرم شو از مهر و زکین سرد باش    چون مه و خورشید جوانمرد باش
---------------------
دردستانی کن و درمان دهی    تا برسانندت به فرماندهی
---------------------
شنیده ام که بهشت آنکسی تواند یافت     که آرزو برساند به آرزومندی
---------------------
در چشم بامدادان به بهشت برگشادن     نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی

---------------------

من کان فی هذه أعمی ففی الآخرة أعمی. (أعمی: نادان و کور دل)

از جمله نکات برجسته‌ای که در حیات پربرکت امام صادق(ع) مشهود است و استاد مطهری در کتاب«سیری در سیره ائمه اطهار» بر آن انگشت تأکید نهاده‌اند، برخورد اصولی و منطقی آن امام بزرگوار با افکار و عقاید گوناگونی است که در آن دوره حساس از تاریخ اسلام رواج داشته‌اند. به همین مناسبت، ایشان بحث تسامح و تساهل را طرح کرده و یادآور می‌شوند که این یک سنت جاری و رویه معمول بوده است که ائمه اطهار(ع) به اصحاب و شیعیان خود نیز آموزش می‌داده‌اند و آنان را با این روحیه و تفکر تربیت می‌کرده‌اند. شاهد مثال، حکایتی است که استاد در همین ارتباط نقل می‌کنند: «سید رضی که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق‌العاده‌ای است و برادر سید مرتضی است وقتی که دانشمند معاصرش «ابواسحق صابی» وفات یافت قصیده‌ای در مدح او گفت. ابواسحق صابی مسلمان نبود، صابئی بود و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود. سید رضی در مدح این مرد غیرمسلمان گفت:

اَرَأیْتَ مَن حَمَلوا عَلَی الْاَعْوادِ اَرَأیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی

«دیدی این چه کسی بود که روی این چوبهای تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدی که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت...». برخی آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامی، یک مرد کافر را این طور مدح می‌کند؟! گفت: «اِنَّما رَثَـیْتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمی بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسی چنین کاری کند از شهر بیرونش می‌کنند.) سید رضی شاگرد علی بن ابی‌طالب است که نهج‌البلاغه را جمع کرده. او از همة مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابی‌طالب آشناتر است که می‌گوید حکمت و علم در هرجا که باشد محترم است.» (سیری در سیره ائمه اطهار، ص 145-146).

وقتی این قطعه تاریخی را از استاد شنیدم، ناخودآگاه فضای کنونی حاکم بر اصحاب فکر و اندیشه و سیاست را در نظر آوردم و با خود گفتم واقعاً چقدر میان ادعا و عمل می‌تواند فاصله باشد! ادعای ما این است که شیعه امام صادق و امیرالمؤمنین هستیم، اما عمل و رفتار ما این ادعا را نقض می‌کند. راستی ما چقدر در قضاوت نسبت به دیگران جانب انصاف و عدالت را نگه می‌داریم و چه اندازه آدمها را بدون عینک تعصب و پیشداوری و حب و بغض نگاه می‌کنیم؟

منبع:http://www.entekhab.ir/fa/news/220356

در بررسی مسائل و موضوعات مربوط به ضوابط قرائت و تلاوت قرآن کریم با دو علم مواجه هستیم: علم قراآت و علم تجوید. یکی متکفل کیفیت اداء کلمات قرآن و اختلاف آنهاست و دیگری عهده‌دار صحت اداء آن الفاظ (یعنی حروف کلمات) از نظر رعایت مخارج و صفات می‌باشد. امّا گاهی ملاحظه می‌شود که موضوعات این دو علم با یکدیگر تداخل می‌کند، از این رو لازم است فرق بین دو علم مذکور، برای قاریان به صورت آشکار تبیین شود که آیا علم قراآت و علم تجوید از نظر تعریف یا موضوع یکی هستند یا خیر؟ اگر یکی نیستند، نقاط اشتراک و افتراق آنها کدام است؟

پرنده هایی که روی شاخه نشستند، هرگز ترس از شکستن شاخه ندارند...
زیرا اعتماد آنها به شاخه ها نیست، بلکه به بالهایشان است...
همیشه به خودت اعتماد داشته باش، خودت را باور کن!
همیشه خودت را نقد بدان، تا دیگران تو را به نسیه نفروشند...
سعی کن استاد تغییر باشی، نه قربانی تقدیر...
"در زندگیت به کسی اعتماد کن که به او ایمان داری نه احساس"
و هرگز، به خاطر مردم تغییر نکن! این جماعت هر روز تو را جور دیگری می خواهند...
مردم شهری که همه در آن می لنگند، به کسی که راست راه می رود می خندند!