زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

Welcome ****** خوش آمدید ****** مرحبا بکم @Amadeh_4670
زبان قرآن

به برگ لاله رنگ‌آمیزی عشق
بـه جان ما بـــلا‌انگیزی عشق
اگر این خاکـــدان را وا شکافی
درونش بنگری خونریزی عشق
اقبال لاهوری
رموزُ العشقِ فِی وَرَقِ الشَقَائِــقِ
وَ غمُّ العِشقِ فِی رُوحِ الخَلاَئِــقِ
وَ إِن تَصدَع طِبَاقَ الأَرضِ تَبصِر
نَصیبَ العشقِ مِن دَمِ کلِّ عَاشِقِ»
عزّام
___________
مدیریت وبلاگ: علی رضا آماده
ارتباط با ما: amadeh70@gmail.com

آموزش قواعد صرف و نحو عربی

الف) علم صرف :
صرف در لغت به معنی تغییر دادن است و در اصطلاح علمی است که به ما می آموزد چگونه کلمه ای را به صورت های گوناگون تغییر دهیم تا معانی مختلف بدست آید. در هر زبانی بسیاری از کلمات از کلمه دیگر ساخته می شود مثلا در فارسی کلمات گفتم – گفتی – گفت – گوینده – بگو – می گوید – گویا – گویش، از مصدر گفتن گرفته شده است. در زبان عربی نیز تغییراتی در کلمه ایجاد می شود که گاه از یک کلمه دهها کلمه می توان ساخت. علمی که از این تغیرات بحث میکند صرف نامیده میشود. بنابراین باید علم صرف را بیاموزیم تا :

1ـ کلمات را بشناسیم.
2ـ به معانی آنها پی ببریم.
3ـ برای معنایی که مورد نظر ماست آن گونه که در زبان عربی رایج است کلمه مناسب بسازیم.

در هر زبانی مفاهیم را با جملات بیان می کنند و جمله از چند کلمه که به یکدیگر نسبت داده شدهاند و بین آنها ارتباط خاصی دارد ساخته می شود . کلمه نیز مجموعه ای از حروف است . حروف هجاء یا الفبا در زبان عربی 29 حرف است که عبارتند از :

« همزه(أ) – الف ساکن(اْ) – ب – ت – ث – ج – ح – خ – د – ذ – ر – ز – س – ش – ص – ض – ط – ظ – ع– غ – ف – ق – ک – ل – م – ن – ه – و – ی » .

الفبای عربی تقریبا همان الفبایی است که در فارسی بکار می رود با این تفاوت که چهار حرف « پ– چ – ژ – گ » در زبان عربی وجود ندارد .

حروف شمسی و قمری
چهارده حرف ( ت – ث – د – ذ – س – ش – ص – ض – ط – ظ – ن ) را حروف شمسی می گویند . اسمهایی که با حروف شمسی شروع می شوند هر گاه ال بر سر آنها وارد شود، لامِ «ال» خوانده نمی شود و حروف شمسی تشدید میگیرند .

مانند :

 الف) الشجَرَه  که خوانده می شود اشّجرة.

ب) اَلسماء که خوانده می شود اَسّماء .

و چهارده حرف ( همزه – ب – ج – ح – خ – ع – غ – ف – ق – ک – م – و – هـ – ی ) حروف قمری هستند .
اسمهایی که با حروف قمری شروع می شود هر گاه ال بر سر آنها قرار گیرد « لام » تلفظ می شود مانند :
( اَلاَرض – اَلهلال – اَلقَمَر )

از بین حروف هجاء یا الفبای عربی الف نه قمری است و نه شمسی زیرا هیچ کلمه ای با الف شروع نمی شود . بنابراین شناسایی و تمرین قرائت ال با کلمات شمسی و قمری جهت قرائت متون عربی دارای اهمیت بسیار می باشد .

فرق بین همزه و الف

الف)همزه حرکات سه گانه و سکون را می پذیرد اما الف همشه ساکن است ، مانند : إِبراهیم – أُکتُب – اَکرَم َ – اَلشَّی ء
ب) همزه در ابتدا، وسط  و آخر قرار می گیرد مانند : « أَذهَبُ – سَأَلَ – قَرَأَ » اما الف  ساکن در ابتدای کلمه قرار نمی گیرد .

 

حرکات و سکون
حروف هجاء یا الفبا در زبان عربی به کمک حرکات خوانده می شود. به علامتهای  ـَ  ـِ  ـُ  حرکت گفته می شود که به ترتیب به نامهای فتحه، کسره و ضمه معروفند .
حرفی که فتحه داشته باشد مفتوح، حرفی که کسره داشته باشد مکسور و حرفی که ضمه داشته باشد مضموم
نام دارد .

حرفی که حرکت ندارد را ساکن و علامت آن سکون ـْ نام دارد .

تنوین
تنوین علامتی است که در آخر بعضی از کلمات عربی به کار می رود و باید به هنگام تلفظ ی نون ساکن به آخر آن اضافه شود .
تنوین بر سه قسم است :
الف ) تنوین رفع (ـٌ) مانند کتابٌ ، شجرةٌ که به ترتیب ( کتابُن ) و ( شجرتُن ) خوانده می شود .
ب ) تنوین جر (ٍـٍ) مانند کتابٍ ، شجرةٍ که به ترتیب ( کتابَن ) و ( شجرتَن ) خوانده می شود .
ج ) تنوین نصب (ـً) مانند کتاباً ، شجرةً که به ترتیب ( کتابَن ) و ( شجرتَن ) خوانده می شود .

توجه
به آخر اسمهایی که تنوین نصب می گیرند الف افزوده می شود مانند :
کتاباً ، قلماً ، معلّماً ، تلمیذاً
البته اسمهایی که به ( ة ) یا ( اء ) ختم شوند در این صوت به الف نیازی نیست مانند :
شجرةً، عالمـةً و مساءً .

اقسام کلمه

کلمه در زبان عربی بر3 قسم است:( اسم، فعل، حرف)
اسم:
به کلمه ای می گویند که بر جانداران ، اشیاء ، مفاهیم عقلی و ذهنی دلالت کند یا به کلمه ای می گویند که معنای مستقلی دارد بدون آنکه بر زمان دلالت کند مثل چی ؟
الفرس ، الشّجر ، سعید ، العلم ، الاجتهاد

فعل :
کلمه ای که بر انجام گرفتن کاری و یا روی دادن حالتی در زمان گذشته ،حال و یا آینده دلالت کند یا به عبارت دیگر کلمه ای که بر معنای مستقلی دلالت می کند و مقرون به یکی از زمانهای گذشته ، حال یا آینده است مثل : کَتَبَ ، یَکتُبُ ، اَکتُب

حرف:
به کلمه ای که نه فعل است و نه اسم و فقط رابط بین این دوست حرف می گویند
مثل:سَ ، مِن ، اِلی ، عَلَی ، فی ، أَ ، یا

مهمترین علامت فعل ساختار آن است که حتما توضیح خواهیم داد اما هر کلمه ای که قبل از آن « قَد ، لَم ، سوف ، سَـ» قرار بگیرد حتما فعل است مثل :
قد کَتَبَ ، لَم یَکتُب ، سوف یَرجِع ُ ، سَیَذهَبُ

فعل
فعل به اعتبار زمان انجام گرفتن بر سه قسم است :
ـ ماضی(دلالت بر گذشته )
ـ مضارع (دلالت بر حال و آینده )
ـ امر (دلالت بر آینده )

 فعل ماضی   
فعلی که انجام گرفتن کاری یا روی دادن حالتی را در گذشته بیان کند مانند :
کَتَبَ ( نوشت ) حَفِظَ ( به خاطر سپرد ) حَسُنَ ( نیکو شد (
می دونید چطور میشود فعل ماضی ساخت ؟
اولین صیغه فعل ماضی ثلاثی مجرد از مصدر گرفته می شود و برای ساختن آن حروف زائد( اگر مصدر حروف زائد داشته باشه) حذف می کنیم و سه حرف اصلی باقیمانده بدست می آید سپس فاء الفعل و لام الفعل را مفتوح می کنیم ، توجه داشته باشید عین الفعل گاهی مفتوح گاهی مجرور و گاهی مضموم می شود چون حرکت آن قاعده و قانون خاصی ندارد و فقط با مراجعه به کتاب لغت یا اهل زبان حرکت آن مشخص می شود .
اولین صیغه ثلاثی مجرد بر سه وزن فَعَلَ – فَعِلَ – فَعُلَ است به مثال توجه کنید :
ـ الکتابـﺔ مصدر است سه حرف اصلی آن ( ک ت ب ) می باشد و اولین صیغه فعل ماضی آن کَتَبَ می شود .
ـ الرُکوب مصدر است و سه حرف اصلی آن ( ر ک ب ) و اولین صیغه فعل ماضی آن رَکِبَ است .
ـ الحُسن باز هم مصدر است و سه حرف اصلی آن (ح س ن ) پس اولین صیغه فعل ماضی آن حَسُنَ می باشد.

 

 خوب حالا رسیدیم به صیغه های فعل
حتما می دونید که فاعل یک فعل یا غائب است یا مخاطب و یا متکلم.
-غائب کسی است که در مورد آن گفتگو می شود
- مخاطب کسی است که با او سخن می گوییم یا همان شنونده
- متکلم هم کسی است که سخن می گوید یا همان گوینده

توجه : در باب غائب لازم نیست کسی که در مورد آن گفتگو می کنیم حضور نداشته باشد بلکه ممکن است حضور داشته اما مورد خطاب ما نباشد .
هر یک از غائب یا مخاطب بر مذکر یا مونث دلالت می کند و مذکر یا مونث نیز یا مفرد است یا مثنی و یا جمع
بنابراین فعل غائب 6 صیغه و فعل مخاطب نیز 6 صیغه دارد اما فعل متکلم دو صیغه دارد چون گوینده یا یک نفر است که آن را متکلم وحده گویند و یا چند نفر است که آن را متکلم مع الغیر می گویند و فعل متکلم نیز برای مذکر و مونث یکسان است .

تذکر مهم :
- فعل متکلم به مانند زبان فارسی برای مذکر و مونث یکسان به کار می رود
- لام الفعل کلیه فعل های ماضی از صیغه ششم ( جمع مونث غائب ) به بعد ساکن می شود

جدول وزنهای چهارده گانه فعل ماضی + مثال

غائب

مخاطب

متکلم

مذکر

مونث

مذکر

مونث

 

مفرد

مثنی

جمع

مفرد

مثنی

جمع

مفرد

مثنی

جمع

مفرد

مثنی

جمع

وحدة

مع الغیر

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

فَعَلَ

فَعَلا

فَعَلُوا

فَعَلَتْ

فَعَلَتا

فَعَلْنَ

فَعَلْتَ

فَعَلْتُما

فَعَلْتُم

فَعَلْتِ

فَعَلْتُما

فَعَلْتُنَّ

فَعَلْتُ

فَعَلْنا

کَتَبَ

کَتَبا

کَتَبُوا

کَتَبَتْ

کَتَبَتَا

کَتَبْنَ

کَتَبْتَ

کَتَبْتُما

کَتَبْتُم

کَتَبْتِ

کَتَبْتُما

کَتَبْتُنَّ

کَتَبْتُ

کَتَبْنا

خَرَجَ

خَرَجا

خَرَجُوا

خَرَجَتْ

خَرَجَتا

خَرَجْنَ

خَرَجتَ

خَرَجتُما

خَرَجتُم

خَرَجتِ

خَرَجتُما

خَرَجتُنَّ

خَرَجتُ

خَرَجنا

 

چطوری فعل مضارع بسازیم ؟
فعل مضارع در ثلاثی مجرد از فعل ماضی ساخته می شه بدین شکل که ابتدا یک یاء مفتوح (یـَ ) بر سر فعل ماضی می آوریم بعد فاء الفعل را ساکن می کنیم و لام الفعل را مضموم می سازیم اما حرکت عین الفعل سماعی است و بعضی اوقات مفتوح ، گاه مکسور و گاه مضموم می آید برای تعیین حرکت عین الفع لاز کتاب لغت استفاده می شود .
پس فعل مضارع از مصدر کتابَه همراه با ترجمه و مطابقت آن با فعل مضارع در زبان فارسی بدین صورت است .


جدول وزنهای فعل مضارع+ مثال

مفهوم صیغه

ردیف

وزن مضارع

مثال1

مثال2

غائب

 

مذکر

مفرد

1

یَفْعُلُ

یَکتُبُ

یَخرُجُ

مثنی

2

یَفْعُلانِ

یَکتُبانِ

یَخرُجانِ

جمع

3

یَفْعُلُونَ

یَکتُبُونَ

یَخرُجونَ

مونث

مفرد

4

تَفعُلُ

تَکتُبُ

تَخرُجُ

مثنی

5

تَفعُلانِ

تَکتُبانِ

تَخرُجانِ

جمع

6

یَفعُلْنَ

یَکتُبْنَ

یَخرُجْنَ

مخاطب

مذکر

مفرد

7

تَفعُلُ

تَکتُبُ

تَخرُجُ

مثنی

8

تَفعُلانِ

تَکتُبانِ

تَخرُجانِ

جمع

9

تَفعُلُونَ

تَکتُبُونَ

تَخرُجونَ

مونث

مفرد

10

تَفعُلَینَ

تَکتُبینَ

تَخرُجینَ

مثنی

11

تَفعُلانِ

تَکتُبانِ

تَخرُجانِ

جمع

12

تَفعُلْنَ

تَکتُبنَ

تَخرُجنَ

متکلم

 

وحدة

13

اَفعُلُ

اَکتُبُ

اَخرُجُ

مع الغیر

14

نَفعُلُ

نَکتُبُ

نَخرُجُ


ادامه دارد....