زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

زبان قرآن

رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً... 28.نوح

Welcome ****** خوش آمدید ****** مرحبا بکم @Amadeh_4670
زبان قرآن

به برگ لاله رنگ‌آمیزی عشق
بـه جان ما بـــلا‌انگیزی عشق
اگر این خاکـــدان را وا شکافی
درونش بنگری خونریزی عشق
اقبال لاهوری
رموزُ العشقِ فِی وَرَقِ الشَقَائِــقِ
وَ غمُّ العِشقِ فِی رُوحِ الخَلاَئِــقِ
وَ إِن تَصدَع طِبَاقَ الأَرضِ تَبصِر
نَصیبَ العشقِ مِن دَمِ کلِّ عَاشِقِ»
عزّام
___________
مدیریت وبلاگ: علی رضا آماده
ارتباط با ما: amadeh70@gmail.com

بحث و گفتگو پیرامون تأثیرات یک زبان و ادب بر زبان و ادب دیگر، ایجاب پژوهشهای وسیع و دامنه داری را میکند؛ تا در اثر این پژوهشها ، بتوان همه ابعاد و زوایای گوناگون آن را مورد مطالعه و مداقه قرار داده ، به کنه موضوع پی برد ؛ ولی ازانجایی که درمبحث کوتاه کنونی مجال بیش گفتن نیست ، نمی شود صرف درچند صفحه ی محدود همه ابعاد و زوایای مختلف موضوع را گنجانید. پس ناچار به اشارات کوتاهی به پهلوها و جنبه های گوناگون اثرگذاری زبان و ادب عربی بر پارسی - دری اکتفا ورزیده ، از اطاله ی کلام جلوگیری به عمل میاوریم.

          تا جایی که دانشمندان و پژوهشگران عرصه ی زبان و ادبیات به اثبات کشانیده اند ، درسراسر گیتی زبانی وجود ندارد که واژه ها و تعابیری را از زبانی دیگر به عاریت نگرفته و به نوبه ی خویش به همان زبان یا زبانهای دیگر از خود چیزی نداده باشد. گمان بر این که شاید بتوان زبانی دریافت که کاملاً خالص بوده ، هیچ واژه و یا تعبیری از زبانی دیگر به عاریت نگرفته باشد ، جزخیال واهی چیز دیگری نمی تواند باشد؛ چه یک زبان هرقدر هم دارای استحکام و پختگی و روانی بوده ، قدامت تاریخی آن نیز اگر به هزاران سال برسد ، بازهم نمی تواند ازعوامل گوناگون روزگار درامان مانده ، کاملاً متکی به خود باشد. البته همه زبانها روی علل و عوامل مختلف ، ناچاربه عاریت گیری و عاریت دهی اند که دانشمندان ، برخی ازان عوامل را در روابط همجواری ، تجارتی ، جنگها ، سیطره ی یک قوم بر قومی دیگر ، مهاجرتها و... خلاصه کرده اند.

           به هرحال ؛ در اثر روابط گوناگونی که میان آریاییان و عربها از قدیم الایام وجود داشته ، هردو زبان یادشده از یکدیگر متقبل تأثیراتی گردیده ، چیزهایی گرفته و یا هم داده اند. به گواهی تاریخ ، روابط میان فارسها و عربها زمانی آغازیافت که اردشیر بابکان درقرن سوم قبل ازمیلاد ، برخی ازمناطق عرب نشین عمان را تحت سیطره ی خویش دراورد که در اثر آن زبان عربی تأثیراتی را پذیرا شد. همچنان از شواهد و قراین تاریخی برمیاید که روابط میان آریاییها و عربها در زمان منهدم شدن آشورها به دست مادها و تقسیم سرزمین شان در میان مادها ( قرن هفتم میلادی ) ریشه گرفت. هنگامی که کوروش ، شاهنشاهی بزرگی را در بابل ـ پایتخت کلده ـ اساس گذاشت ، خانواده های بزرگ عربی در تحت فرمانروایی وی موجودیت داشتند و باج و خراجی هم به او میپرداختند ، که این خود در آمیزش زبانها نقشی داشته است. به همین گونه میان پارسیان و حبشیان جنگهایی به وقوع پیوسته ، که دامنه ی آن تا سرزمینهای یمن و حجاز رسیده. از سوی دیگر میان پارسها و عربها درطول زمانه ها روابط تجارتی و بازرگانی وجود داشته و کشتیهای تجارتی شان از طریق خلیج فارس به سرزمینهای همدیگر اموال تجارتی را نقل میدادند. همچنان روابط همجواری را که میان پارسیان و سرزمینهای شرقی عربی وجود داشت ودارد نمی توان نادیده گرفت. و اما آمیزش واژه ها و اصطلاحات میان عربی و دری در دو دور بیشترصورت پذیرفته است : نخست درعصر ساسانیان ـ به ویژه زمان پادشاهی خسرو اول ـ و دوم هنگام ظهور آیین اسلام در سرزمینهای فارس و خراسان . درین دو دور ، زبان پارسی - دری و عربی واژه ها و مفاهیم زیادی را از همدیگر به عاریت گرفته و مورد کاربرد قرار داده اند .

          چنانچه گفتیم ، زبان پارسی - دری و زبان عربی دارای روابطی بوده اند که از زمانه های پیش از اسلام آغاز یافته و دامنه ی آن تا امروز ادامه دارد. درین فاصله هرکدام از یکدیگر به گونه یی متأثر گردیده اند ؛ اما بیشترین تأثیرگذاری زبان و ادبیات عربی بر زبان و ادبیات دری پس از اسلام صورت گرفته است ؛ چه با پخش آیین آسمانی اسلام ، زبان دری درمعرض هجوم زبانی قرارگرفت که در درازنای زمانه ها از غنامندی چشمگیری برخوردار گردیده ، هر پدیده یی را درخود ذوب کرده بود . قوت زبان عربی دران هنگام به قدری بود ، که در برخورد با بسیاری از زبانها، همچون: زبانهای عبری، قبطی ، حورانی و... همه را دراندک زمانی از روی صفحه ی هستی نابود کرده و به دیارنیستی سوق داده بود. ازینرو مقابله با چنین زبان قوی ، غنامند و پربار کارساده یی نبود ؛ مگر هنگامی که زبان پارسی - دری در برابر این زبان قرار گرفت ، نه تنها ازمیان نرفت : بلکه صیقل پذیرفت ، نضج گرفت و از سلاست و پختگی فراوانی برخوردارگردید و توانست تا امروز به حیات خویش ادامه دهد. حتی سخن بدانجا رسید که زبان پارسی - دری نیز به نوبه ی خود توانست راه نفوذی را برای خود در زبان و ادب عربی دریابد و آن را متأثر از خویشتن سازد. چنانچه می بینیم بیشترین تأثیراتی راکه زبان عربی از زبانهای دیگر پذیرفته ، متعلق به زبان دریست.

          پس از ورود دین مقدس اسلام به سرزمین ما و مشرف شدن گروهی مردم این خطه به آیین جدید، انتشار زبان عربی درین مناطق از جمله ی احتیاجات مبرم به شمار رفت ؛ زیرا مردم ضرورت احساس کردند ، تا به وسیله ی آن احکام دین جدید خویش را بیاموزند و مفاهیم آیات قرآنی و احادیث نبوی را درک کنند. از سوی دیگر فراگیری زبان عربی بر علاوه ی این که بهترین وسیله جهت اشغال مناصب دولتی دران عصر به شمارمیرفت ، برای اهل خویش در میان اجتماع مرتبه و منزلتی فراهم میاورد ( همچنان که انگلیسی درین دور ). که این نیز باعث شد تا قلم به دستان جهت کسب آوازه و شهرت و تفاخر به فهم یک زبان مشکل ، عطف توجه سوی زبان عربی نموده و دیگر زبان اصلی خویش را مورد توجه قرار ندهند. همان بود که مردمان این دیار ، استفاده از زبان و رسم الخط پهلوی را ـ که زبان زردشتیان این خطه بود ـ مکروه پنداشته و دچارتردید گردیدند و در همان حال به اندیشه ی زبان دری و رسم الخط عربی افتادند.

          بدین ترتیب در نخستین قدم رسم الخط عربی وارد عرصه ی نوشتاری ما شد و رسم الخط پهلوی را که دارای بیست وپنج نماد صوتی بود ـ و نارساییهایی نیز داشت ـ از ادامه ی حیات بازداشت. مگر رسم الخط جدید نیز به طورکامل مورد پذیرش قرارنگرفت و چهارحرف دیگر که نمودار آوازهای خاص در زبان پارسی - دری بود بران افزوده گردید ، که آنها عبارتند از : { پ ، چ ، ژ ، گ } . علاوه برین تلفظ برخی ازحروف عربی ؛ مانند : { ص ، ض ، ط ، ظ ، ث و... } در زبان ما مراعات نگردید. چنانچه امروز دیده میشود همه پارسی گویان درتلفظ « س ، ص ، ث » و « ض ، ظ ، ذ ، ز » هیچگونه تفاوتی قایل نیستند و همه را به ترتیب { س } و { ز } تلفظ میکنند. ازسوی دیگر بسیاری از واژه های عربی که در زبان ما راه یافت و مورد کاربرد قرارگرفت ، آن معنایی را که درگذشته باخود داشت از دست داد و دارای معنای جدیدی شد. همچنان قواعد دستوری زبان ما به حالت نخستین خویش باقی ماند و پذیرشگر هیچگونه دگرگونی نشد. و بالاخره برخی از واژه های عربی ، در زبان ما تغییر شکل داد و واژه های ترکیبی به میان آمد ، که این گونه واژه ها در خود زبان عربی وجود نداشته و ندارند، که به گونه ی مثال میتوان از واژه های ترکیبی تارک الدنیا ، فوق العاده  و...  نام برد.

 و اما تأثیراتی را که زبان عربی بر پارسی - دری وارد نمود ، میتوان درموارد ذیل خلاصه کرد :

  نخست آن که دری گویان جهت توزین اشعارخود از عروض عربی استفاده بردند. هرچند شعر پارسی - دری از آغاز پیدایش با وزن ملازمت داشته است ؛ مگر درگذشته قواعد و قوانین ثابتی وجود نداشت که صحت و سقم این اشعار را از دیدگاه وزن به پیمایش گیرد. پس ازان که « خلیل بن احمد نحوی » عروض عربی را به وجود آورد ، پاری سرایان نیز ازان بهره بردند. هرچند علم عروض در وهله ی اول ، ویژه ی زبان عربی بود ؛ ولی پس ازان که قدم در میان انجمن شعرای ما گذاشت ، با رنگ دیگری آراسته گردید و عروض دری به میان آمد .

  دو دیگر ، آنچه که زبان و ادبیات دری از عربی به عاریت گرفته ، تصویرهای شعری و مفاهیمی است که قبلاً آن مفاهیم در اشعار عربی وجود داشته و شعرای ما آن را گرفته ، گاهی با اندک تغییر و گاهی به صورت اصلی در اشعار خود به کاربرده اند ، به گونه ی مثال ؛ « عنصری » میگوید :

 

به تیغ شاه نگر نامه ی گذشته مخوان     که راستگویتر ازنامه تیغ او بسیار

که مفاهیم بیت فوق ازین بیت « ابی تمام » به عاریت گرفته شده است :

السیف أصدق أنبأ من الکتب        فی حدة القول بین الجد و اللعب

         همچنان « ابوالطیب المتنبی » ، در قصیده یی که دران « سعید بن عبدالله الکلابی » را به مدح گرفته ، چنین میگوید :

لولا مفارقة الأحباب ما وجدت      لها المنایا إلی أرواحنا سبیلا

که عین مفاهیم ومعانی را « فخرالدین گرگانی » به عاریت گرفته و درمنظومه ی « ویس و رامین »، آن را چنین به کار بسته است :

نبودی مرگ را هرگز به من راه                اگرنه فرقتش بودی کمینگاه

« اسدی طوسی » نیز از تصاویر اشعار متنبی بهره برده است. یکی ازان تصاویر را بدین گونه در شعر خود به کاربرده است :

نباید شد از خنده ی شه دلیر       نه خنده است دندان نمودن زشیر

که این تصویر در بیت « متنبی »  به گونه ی زیرین آمده است :

إذا نظرت نیوب اللیث بارزة       فلا تظنن أن اللیث مبتسم

         جای دیگری دیده میشود که « انوری » ضمن قصیده یی که در مدح یکی از بزرگان به نام    « ابوالحسن عمرانی »  سروده ، در بیتی ازان چنین میگوید :

خود خراب آباد گیتی نیست جای تو ولی      گنجها ننهند هرگز جز که درجای خراب

چنانچه به مشاهده میرسد ، مفهوم بیت فوق نیز از شعر « متنبی » گرفته شده ، که آن چنین است :

و ما أنا منهم بالعیش فیهم           ولکنه معدن الذهب الرغام

          خلاصه عاریت گیری تصاویر و مفاهیم شعری عربی در اشعار پارسی - دری آنقدر فراوان است ، که نمی شود همه ی آن را در چنین مقالتی گنجانید. ازانرو به همین چند نمونه بسنده میکنیم .

   سه دیگر ، از موارد دیگری که از زبان و ادبیات عربی به زبان و ادبیات ما راه یافته ، و آن را از خویش متأثر ساخته ، فن استشهاد است. با آمدن دین مقدس اسلام درین سرزمین ، قلم به دستان ما جهت تقویه ی کلام خود، آیات قرآنکریم و احادیث نبوی را در آثار خود به گونه ی استشهاد به کار گرفتند ، که این فن آهسته آهسته و به مرور ایام وسعت گرفته و فراگیر همه ساحات ادبی ـ چه در نثر و چه در نظم و شعر ـ ما شد. البته مظاهر این فن را بیشتر میتوان در آثار قدما بیشتر جستجو کرد و کمتر اثری را میتوان دریافت که خالی از استشهاد آیات قرآنی و احادیث نبوی و یا اقوال شعرای عرب و ضرب المثلهای عربی باشد.

 فنون بلاغت و صنایع ادبی دری نیز پدیده یی است که از عربی به پارسی راه یافته است. هرچند این گونه صنایع در اشعار قدیم و برخی از آثار منثور ما تا اندازه یی وجود داشت ؛ ولی به شکل منسجم و یکپارچه و به گونه ی یک دانش مستقل تبارز ننموده بود. پس ازان که قلم بدستان و خاصتاً شعرای ما با ادب عربی سروکار یافتند ، صنایع زیادی را از ادب عربی به دست آورده و آن را به گونه ی یک دانش مستقل تدوین کرده ، در اشعارخویش ازان استفاده بردند ، که امروز می بینیم حتی نامهای این فنون به همان اسمای عربی مسمی میباشد. به گونه ی مثال میتوان از صنایع ردالصدرعلی العجز ، لف و نشر ، استعاره ، حذف ، ارصاد ، مراعات النظیر و... نام برد ، که همه از عربی بدینجا آمده اند.

   عاریت گیری برخی از قالبهای شعری نیز یکی از موارد دیگریست که زبان و ادب ما را به پیمانه ی و سیع غنامند ساخت. همان گونه که عربها برخی از قالبهای شعری دری را به عاریت گرفته و آن را گاهی با اندکی تغییر و گاهی به صورت اصلی در ادبیات خود به کار بردند ( به گونه ی نمونه : عربها قالب دوبیتی را ازما گرفته و با اندکی تغییر ، قالب رباعی عربی را پی ریختند ) پارسی سرایان نیز ازین عمل بی بهره نمانده و برخی ازقالبهای شعری را که قبلاً در چوکات ادب ما وجود نداشت ، از ادب عربی برگرفته ، تخیلات خود را دران قالبها جابجا کردند ، که برای نمونه میتوان از قالبهای شعری غزل ، قطعه ، مخمس ، مسدس و... نام برد .

 علاوه برانچه شمردیم، دیگر مظاهری که از ادب عربی به ادب ما راه یافت ، استفاده از ترکیبها، جملات ، عبارات و ضرب المثلهای عربی است ، که گاهگاهی دیده میشود ، درمیان جملات دری یک جمله یا عبارت کامل عربی جلب توجه میکند. مثلاً بارها با جملات و عباراتی از قبیل : اظهرمن الشمس ، مالابد منه ، علی قدر مرتبته ، علی کل حال و... روبرو شده ایم ، که تعداد زیادی ازمردم با معانی این گونه جملات و عبارات آشنایی ندارند. البته به کار بردن جملات و عبارات خالص عربی در زبان پارسی - دری بیشتر درمتون کلاسیک ، مانند کلیله و دمنه ، به چشم میخورد و امروز چندان مورد استفاده ندارد.

 همچنان قصه ها و حکایات عربی یا به صورت کامل و یا به صورت پارچه پارچه در ادب ما راه یافته و ازان طریق درمیان مردم نفوذ حاصل نموده است. چنانچه در روزگار ما کمترکسی را میتوان دریافت که با حکایات « لیلی و مجنون » ، « یوسف و زلیخا » و... و یا اقلاً با نام آنها آشنایی نداشته باشد. حتی برخی از شعرای ما این حکایات را به پیرایه ی دری آراسته و منظومه های طویلی ازان به دست داده اند ، که برعلاوه ی تأثیر بارز آن برعرصه ی ایجاد قصه ها ، تعداد زیادی از واژه های عربی ازین راه به زبان و ادب ما راه یافته است .

 بالاخره بزرگترین و مهمترین اثر زبان و ادب عربی بر زبان و ادب پارسی - دری ، همانا عاریت دهی تعداد بیشماری از واژه های عربی است ، که امروز در تمام ساحات زبان و ادب ما و حتی درگفتار روزمره و ادب شفاهی ما ریشه دوانیده است. چنانچه به گفته ی پژوهشگری بیش از سی درصد واژه های معمول امروزی در زبان پارسی - دری متعلق به زبان عربی است.

       اگر آثار مکتوب پارسی - دری را که قبل از پایان قرن چهارم هجری به کتابت درامده اند ، مورد مطالعه قرار دهیم ، درمییابیم که مجموع واژه های مستعمل عربی در زبان پارسی - دری آن وقت به بیش از سه درصد نمی رسید. و دیگر همه واژه های خاص دری درانها به کار رفته است. هر چند در برخی از کتب ادبی آن دور تعداد واژه های عربی به پنج درصد نیز میرسد ؛ ولی پس از پایان قرن چهارم هجری ، ناگهان سد زبان دری به شکست مواجه شده ، لغات عربی دسته دسته و گروه گروه بدون قید و بند داخل زبان پارسی - دری میشود ؛ زیرا نویسندگان آن عصر جهت ایجاد زیبایی و آراستن نوشته های خود و گاهی تقلید و فضل فروشی و تفاخر به فهم یک زبان خارجی ( همچون انگلیسی گویان این زمان ) تا توانستند واژه های عربی را در آثارخویش به کارگرفتند و در تداخل واژه های عربی در زبان پارسی - دری پا بند هیچگونه قیودی نگردیدند .

ازجهتی دیگر چون عملیه ی اشتقاق در زبان عربی زیریک قاعده و قانون معین و با سهولت انجام میپذیرد ، و میتوان انواع کلمات را با معانی مختلف از یک مصدر عربی به دست آورد ، شعرای آن دورهم که بیشتر به تنگی قافیه در شعر مواجه میشدند و نمی توانستند آن قافیه را با واژه ی خالص دری به کار بندند ، ناچار دست به دامن عربی زده ، با سهولتی فراوان قافیه ی دلخواه خود را با معنای نزدیک به مفهوم و مضمون شعر به دست آورده و آن را به کارمیگرفتند ، که این نیز یکی دیگر از راههای نفوذ عربی در زبان دری به شمار میاید .

همچنان درین راستا نمی توان از تأثیرگذاری ترجمه ی برخی از کتب عربی به زبان دری چشم فرو بست ؛ زیرا از طریق ترجمه نیز بسیاری از واژه های عربی در زبان و ادب دری راه یافت ، که تا امروز به حیات خویش درین زبان ادامه داده اند ؛ که متأسفانه به علت تنگی مجال نمی توان همه ی آن کتب را درینجا به شمارش گرفت و به عنوان مشت نمونه ی خروار صرف میتوان از       ( هزار و یک شب ) نام برد .

پس ازان که تعداد بیشماری از واژه های عربی در زبان و ادب دری راه یافت ، استفاده از جمعهای عربی نیز ضرورت افتاد و انواع گوناگون جمعهای عربی از جمع مذکرسالم گرفته تا جمع مؤنث سالم و جمع مکسر همه حضور به هم رسانیده و درحریم زبان و ادبیات ما جایی برای خویشتن اشغال کردند. البته جمعهای مذکرسالم و مؤنث سالم امروز آن قدر مورد استفاده قرار ندارد و کلماتی که در زبان عربی با این دو قاعده جمع میشوند ، در زبان پارسی - دری بیشتر با علایم جمع دری مورد استفاده قرار میگیرند ؛ اما جمع تکسیر یا مکسر به همان صورت اصلی خویش و به گونه ی فراوان در تمام ساحات زبان و ادب ما به چشم میخورد ، که به عنوان نمونه میتوان از کلمات : قاضی ، تاجر ، اثر ، ضد ، علت و... نام برد ، که همه زیر همان قواعد اصل عربی به صورت : قضات ، تجار ، آثار ، اضداد ، علل و... جمع میشوند.

 و اما عاریت گیری واژه های عربی

          چنان که قبلاً گفتیم ، تعداد بیشماری از واژه های عربی روی علل گوناگون در طول زمانه ها وارد زبان و ادب ما شد ، که این واژه ها در برگیرنده ی ساحات مختلف دینی ، سیاسی ، اداری ، اجتماعی ، فرهنگی ، ادبی و... میباشد ؛ اما باید گفت که دری گویان برعلاوه ی اخذ تعداد بیشماری از واژه های عربی که قبلاً در دری و جود نداشت ، واژه های دیگری را هم که معادل آن درین زبان از قدیم وجود داشت نیز به عاریت گرفتند ، تا از یکسو به حسن و زیبایی جملات و اشعار خود افزوده باشند و از سوی دیگر کمبودیهای لغوی خود را ازین طریق تکمیل نمایند. اینک به عنوان مصداق برمدعا ، برخی ازان واژه ها و اصطلاحات را مختصراً به نگارش میگیریم :

واژه ها و اصطلاحات دینی ؛ مانند :

رکوع ، سجده ، قیام ، رکعت ، سلام ، زکات ، حج ، صدقه ، مؤمن ، مشرک ، مرتد ، کافر ، جهاد ، منافق ، آیت ، قرآن ، اقامت ، عبادت ، نکاح ، طلاق ، قبله ، محراب ، مناره ، آذان ، دعا ، جنت ، جهنم ، قیامت ، واجب ، حلال ، حرام ، مکروه ، مستحب ، تشهد و . . . .

واژه ها و اصطلاحت اداری ؛ مانند :

دولت ، حکومت ، مملکت ، رعیت ، ملت ، خدمت ، بیعت ، خلافت ، اطاعت ، ادعا ، اجرا ، قاضی ، طاغی ، سلطان ، طغیان ، شحنه ، شرطه ، خلیفه ، حرس ، استخفاف ، اضطرار ، کاتب ، حصار و ....

واژه ها و اصطلاحات عرفانی و تصوفی ؛ مانند :

وحدانیت ، بلیت ، هدایت ، مشیت ، کرامت ، مداومت ، غیبت ، طریقت ، ولایت ، معرفت ، توحید ، موحد ، کشف ، الطاف خفی ، تجرید ، فنا ، مقامات ، مجاهده ، روحانی ، الهی ، عارف ، ربانی و . . . .

          خلاصه ازین گونه واژه ها و اصطلاحات آن قدر در زبان و ادب دری فراوان است ، که به شمارش گرفتن آن تقریباً از توان بیرون است . بناءً درینجا به همین بسنده میکنیم و بحث خویش را به پایان میرسانیم .

فهرست مراجع

    1.  الجز ، خلیل ( الدکتور ) ، لاروس ( المعجم العربى الحدیث ) ، مکتبـة لاروس ، باریس ، فرنسا ، 1973 .

    2  جهانبخش ، ولى الله ، فرهنگ بیان ، انتشارات حجتى ، ایران ، 1361 هـ .

       3. ضیف ، شوقى ( الدکتور ) ، تاریخ الأدب العربى ( العصرالإسلامى ) ، ط 7 ، ج/2 ، دارالمعارف ، مصر .

     4. عمید ، حسن ، فرهنگ فارسى عمید ، ط 14 ، ج 1 - 2 ، مؤسسهء انتشارات امیرکبیر ، تهران ، ایران ، 1378 هـ .

       5. فرخاری ، احمد یاسین ، الدخیل و المعرب فى اللغـة العربیـة ، ( غیرمطبوع ) .

    6. کوهی ، عبدالعلى ، عرفان ( ماهنامه ) ، شماره 11 - 12 ( دلو - حوت ) ، 1365 هـ .

    7. المصری ، حسین مجیب ( الدکتور ) ، صلات بین العرب و الفرس و الترک ، مکتبـة الانجلوالمصریـة ، مصر ، 1971 .  


نوشته : احمد یاسین ( فرخاری )

farkhari.com


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی