بحث و گفتگو پیرامون تأثیرات یک زبان و ادب بر زبان و ادب دیگر، ایجاب پژوهشهای وسیع و دامنه داری را میکند؛ تا در اثر این پژوهشها ، بتوان همه ابعاد و زوایای گوناگون آن را مورد مطالعه و مداقه قرار داده ، به کنه موضوع پی برد ؛ ولی ازانجایی که درمبحث کوتاه کنونی مجال بیش گفتن نیست ، نمی شود صرف درچند صفحه ی محدود همه ابعاد و زوایای مختلف موضوع را گنجانید. پس ناچار به اشارات کوتاهی به پهلوها و جنبه های گوناگون اثرگذاری زبان و ادب عربی بر پارسی - دری اکتفا ورزیده ، از اطاله ی کلام جلوگیری به عمل میاوریم.
تا جایی که دانشمندان و پژوهشگران عرصه ی زبان و ادبیات به اثبات کشانیده اند ، درسراسر گیتی زبانی وجود ندارد که واژه ها و تعابیری را از زبانی دیگر به عاریت نگرفته و به نوبه ی خویش به همان زبان یا زبانهای دیگر از خود چیزی نداده باشد. گمان بر این که شاید بتوان زبانی دریافت که کاملاً خالص بوده ، هیچ واژه و یا تعبیری از زبانی دیگر به عاریت نگرفته باشد ، جزخیال واهی چیز دیگری نمی تواند باشد؛ چه یک زبان هرقدر هم دارای استحکام و پختگی و روانی بوده ، قدامت تاریخی آن نیز اگر به هزاران سال برسد ، بازهم نمی تواند ازعوامل گوناگون روزگار درامان مانده ، کاملاً متکی به خود باشد. البته همه زبانها روی علل و عوامل مختلف ، ناچاربه عاریت گیری و عاریت دهی اند که دانشمندان ، برخی ازان عوامل را در روابط همجواری ، تجارتی ، جنگها ، سیطره ی یک قوم بر قومی دیگر ، مهاجرتها و... خلاصه کرده اند.
به هرحال ؛ در اثر روابط گوناگونی که میان آریاییان و عربها از قدیم الایام وجود داشته ، هردو زبان یادشده از یکدیگر متقبل تأثیراتی گردیده ، چیزهایی گرفته و یا هم داده اند. به گواهی تاریخ ، روابط میان فارسها و عربها زمانی آغازیافت که اردشیر بابکان درقرن سوم قبل ازمیلاد ، برخی ازمناطق عرب نشین عمان را تحت سیطره ی خویش دراورد که در اثر آن زبان عربی تأثیراتی را پذیرا شد. همچنان از شواهد و قراین تاریخی برمیاید که روابط میان آریاییها و عربها در زمان منهدم شدن آشورها به دست مادها و تقسیم سرزمین شان در میان مادها ( قرن هفتم میلادی ) ریشه گرفت. هنگامی که کوروش ، شاهنشاهی بزرگی را در بابل ـ پایتخت کلده ـ اساس گذاشت ، خانواده های بزرگ عربی در تحت فرمانروایی وی موجودیت داشتند و باج و خراجی هم به او میپرداختند ، که این خود در آمیزش زبانها نقشی داشته است. به همین گونه میان پارسیان و حبشیان جنگهایی به وقوع پیوسته ، که دامنه ی آن تا سرزمینهای یمن و حجاز رسیده. از سوی دیگر میان پارسها و عربها درطول زمانه ها روابط تجارتی و بازرگانی وجود داشته و کشتیهای تجارتی شان از طریق خلیج فارس به سرزمینهای همدیگر اموال تجارتی را نقل میدادند. همچنان روابط همجواری را که میان پارسیان و سرزمینهای شرقی عربی وجود داشت ودارد نمی توان نادیده گرفت. و اما آمیزش واژه ها و اصطلاحات میان عربی و دری در دو دور بیشترصورت پذیرفته است : نخست درعصر ساسانیان ـ به ویژه زمان پادشاهی خسرو اول ـ و دوم هنگام ظهور آیین اسلام در سرزمینهای فارس و خراسان . درین دو دور ، زبان پارسی - دری و عربی واژه ها و مفاهیم زیادی را از همدیگر به عاریت گرفته و مورد کاربرد قرار داده اند .
چنانچه گفتیم ، زبان پارسی - دری و زبان عربی دارای روابطی بوده اند که از زمانه های پیش از اسلام آغاز یافته و دامنه ی آن تا امروز ادامه دارد. درین فاصله هرکدام از یکدیگر به گونه یی متأثر گردیده اند ؛ اما بیشترین تأثیرگذاری زبان و ادبیات عربی بر زبان و ادبیات دری پس از اسلام صورت گرفته است ؛ چه با پخش آیین آسمانی اسلام ، زبان دری درمعرض هجوم زبانی قرارگرفت که در درازنای زمانه ها از غنامندی چشمگیری برخوردار گردیده ، هر پدیده یی را درخود ذوب کرده بود . قوت زبان عربی دران هنگام به قدری بود ، که در برخورد با بسیاری از زبانها، همچون: زبانهای عبری، قبطی ، حورانی و... همه را دراندک زمانی از روی صفحه ی هستی نابود کرده و به دیارنیستی سوق داده بود. ازینرو مقابله با چنین زبان قوی ، غنامند و پربار کارساده یی نبود ؛ مگر هنگامی که زبان پارسی - دری در برابر این زبان قرار گرفت ، نه تنها ازمیان نرفت : بلکه صیقل پذیرفت ، نضج گرفت و از سلاست و پختگی فراوانی برخوردارگردید و توانست تا امروز به حیات خویش ادامه دهد. حتی سخن بدانجا رسید که زبان پارسی - دری نیز به نوبه ی خود توانست راه نفوذی را برای خود در زبان و ادب عربی دریابد و آن را متأثر از خویشتن سازد. چنانچه می بینیم بیشترین تأثیراتی راکه زبان عربی از زبانهای دیگر پذیرفته ، متعلق به زبان دریست.
پس از ورود دین مقدس اسلام به سرزمین ما و مشرف شدن گروهی مردم این خطه به آیین جدید، انتشار زبان عربی درین مناطق از جمله ی احتیاجات مبرم به شمار رفت ؛ زیرا مردم ضرورت احساس کردند ، تا به وسیله ی آن احکام دین جدید خویش را بیاموزند و مفاهیم آیات قرآنی و احادیث نبوی را درک کنند. از سوی دیگر فراگیری زبان عربی بر علاوه ی این که بهترین وسیله جهت اشغال مناصب دولتی دران عصر به شمارمیرفت ، برای اهل خویش در میان اجتماع مرتبه و منزلتی فراهم میاورد ( همچنان که انگلیسی درین دور ). که این نیز باعث شد تا قلم به دستان جهت کسب آوازه و شهرت و تفاخر به فهم یک زبان مشکل ، عطف توجه سوی زبان عربی نموده و دیگر زبان اصلی خویش را مورد توجه قرار ندهند. همان بود که مردمان این دیار ، استفاده از زبان و رسم الخط پهلوی را ـ که زبان زردشتیان این خطه بود ـ مکروه پنداشته و دچارتردید گردیدند و در همان حال به اندیشه ی زبان دری و رسم الخط عربی افتادند.
بدین ترتیب در نخستین قدم رسم الخط عربی وارد عرصه ی نوشتاری ما شد و رسم الخط پهلوی را که دارای بیست وپنج نماد صوتی بود ـ و نارساییهایی نیز داشت ـ از ادامه ی حیات بازداشت. مگر رسم الخط جدید نیز به طورکامل مورد پذیرش قرارنگرفت و چهارحرف دیگر که نمودار آوازهای خاص در زبان پارسی - دری بود بران افزوده گردید ، که آنها عبارتند از : { پ ، چ ، ژ ، گ } . علاوه برین تلفظ برخی ازحروف عربی ؛ مانند : { ص ، ض ، ط ، ظ ، ث و... } در زبان ما مراعات نگردید. چنانچه امروز دیده میشود همه پارسی گویان درتلفظ « س ، ص ، ث » و « ض ، ظ ، ذ ، ز » هیچگونه تفاوتی قایل نیستند و همه را به ترتیب { س } و { ز } تلفظ میکنند. ازسوی دیگر بسیاری از واژه های عربی که در زبان ما راه یافت و مورد کاربرد قرارگرفت ، آن معنایی را که درگذشته باخود داشت از دست داد و دارای معنای جدیدی شد. همچنان قواعد دستوری زبان ما به حالت نخستین خویش باقی ماند و پذیرشگر هیچگونه دگرگونی نشد. و بالاخره برخی از واژه های عربی ، در زبان ما تغییر شکل داد و واژه های ترکیبی به میان آمد ، که این گونه واژه ها در خود زبان عربی وجود نداشته و ندارند، که به گونه ی مثال میتوان از واژه های ترکیبی تارک الدنیا ، فوق العاده و... نام برد.
و اما تأثیراتی را که زبان عربی بر پارسی - دری وارد نمود ، میتوان درموارد ذیل خلاصه کرد :
♦ نخست آن که دری گویان جهت توزین اشعارخود از عروض عربی استفاده بردند. هرچند شعر پارسی - دری از آغاز پیدایش با وزن ملازمت داشته است ؛ مگر درگذشته قواعد و قوانین ثابتی وجود نداشت که صحت و سقم این اشعار را از دیدگاه وزن به پیمایش گیرد. پس ازان که « خلیل بن احمد نحوی » عروض عربی را به وجود آورد ، پاری سرایان نیز ازان بهره بردند. هرچند علم عروض در وهله ی اول ، ویژه ی زبان عربی بود ؛ ولی پس ازان که قدم در میان انجمن شعرای ما گذاشت ، با رنگ دیگری آراسته گردید و عروض دری به میان آمد .
♦ دو دیگر ، آنچه که زبان و ادبیات دری از عربی به عاریت گرفته ، تصویرهای شعری و مفاهیمی است که قبلاً آن مفاهیم در اشعار عربی وجود داشته و شعرای ما آن را گرفته ، گاهی با اندک تغییر و گاهی به صورت اصلی در اشعار خود به کاربرده اند ، به گونه ی مثال ؛ « عنصری » میگوید :
به تیغ شاه نگر نامه ی گذشته مخوان که راستگویتر ازنامه تیغ او بسیار
که مفاهیم بیت فوق ازین بیت « ابی تمام » به عاریت گرفته شده است :
السیف أصدق أنبأ من الکتب فی حدة القول بین الجد و اللعب
همچنان « ابوالطیب المتنبی » ، در قصیده یی که دران « سعید بن عبدالله الکلابی » را به مدح گرفته ، چنین میگوید :
لولا مفارقة الأحباب ما وجدت لها المنایا إلی أرواحنا سبیلا
که عین مفاهیم ومعانی را « فخرالدین گرگانی » به عاریت گرفته و درمنظومه ی « ویس و رامین »، آن را چنین به کار بسته است :
نبودی مرگ را هرگز به من راه اگرنه فرقتش بودی کمینگاه
« اسدی طوسی » نیز از تصاویر اشعار متنبی بهره برده است. یکی ازان تصاویر را بدین گونه در شعر خود به کاربرده است :
نباید شد از خنده ی شه دلیر نه خنده است دندان نمودن زشیر
که این تصویر در بیت « متنبی » به گونه ی زیرین آمده است :
إذا نظرت نیوب اللیث بارزة فلا تظنن أن اللیث مبتسم
جای دیگری دیده میشود که « انوری » ضمن قصیده یی که در مدح یکی از بزرگان به نام « ابوالحسن عمرانی » سروده ، در بیتی ازان چنین میگوید :
خود خراب آباد گیتی نیست جای تو ولی گنجها ننهند هرگز جز که درجای خراب
چنانچه به مشاهده میرسد ، مفهوم بیت فوق نیز از شعر « متنبی » گرفته شده ، که آن چنین است :
و ما أنا منهم بالعیش فیهم ولکنه معدن الذهب الرغام
خلاصه عاریت گیری تصاویر و مفاهیم شعری عربی در اشعار پارسی - دری آنقدر فراوان است ، که نمی شود همه ی آن را در چنین مقالتی گنجانید. ازانرو به همین چند نمونه بسنده میکنیم .
♦ سه دیگر ، از موارد دیگری که از زبان و ادبیات عربی به زبان و ادبیات ما راه یافته ، و آن را از خویش متأثر ساخته ، فن استشهاد است. با آمدن دین مقدس اسلام درین سرزمین ، قلم به دستان ما جهت تقویه ی کلام خود، آیات قرآنکریم و احادیث نبوی را در آثار خود به گونه ی استشهاد به کار گرفتند ، که این فن آهسته آهسته و به مرور ایام وسعت گرفته و فراگیر همه ساحات ادبی ـ چه در نثر و چه در نظم و شعر ـ ما شد. البته مظاهر این فن را بیشتر میتوان در آثار قدما بیشتر جستجو کرد و کمتر اثری را میتوان دریافت که خالی از استشهاد آیات قرآنی و احادیث نبوی و یا اقوال شعرای عرب و ضرب المثلهای عربی باشد.
♦ فنون بلاغت و صنایع ادبی دری نیز پدیده یی است که از عربی به پارسی راه یافته است. هرچند این گونه صنایع در اشعار قدیم و برخی از آثار منثور ما تا اندازه یی وجود داشت ؛ ولی به شکل منسجم و یکپارچه و به گونه ی یک دانش مستقل تبارز ننموده بود. پس ازان که قلم بدستان و خاصتاً شعرای ما با ادب عربی سروکار یافتند ، صنایع زیادی را از ادب عربی به دست آورده و آن را به گونه ی یک دانش مستقل تدوین کرده ، در اشعارخویش ازان استفاده بردند ، که امروز می بینیم حتی نامهای این فنون به همان اسمای عربی مسمی میباشد. به گونه ی مثال میتوان از صنایع ردالصدرعلی العجز ، لف و نشر ، استعاره ، حذف ، ارصاد ، مراعات النظیر و... نام برد ، که همه از عربی بدینجا آمده اند.
♦ عاریت گیری برخی از قالبهای شعری نیز یکی از موارد دیگریست که زبان و ادب ما را به پیمانه ی و سیع غنامند ساخت. همان گونه که عربها برخی از قالبهای شعری دری را به عاریت گرفته و آن را گاهی با اندکی تغییر و گاهی به صورت اصلی در ادبیات خود به کار بردند ( به گونه ی نمونه : عربها قالب دوبیتی را ازما گرفته و با اندکی تغییر ، قالب رباعی عربی را پی ریختند ) پارسی سرایان نیز ازین عمل بی بهره نمانده و برخی ازقالبهای شعری را که قبلاً در چوکات ادب ما وجود نداشت ، از ادب عربی برگرفته ، تخیلات خود را دران قالبها جابجا کردند ، که برای نمونه میتوان از قالبهای شعری غزل ، قطعه ، مخمس ، مسدس و... نام برد .
♦ علاوه برانچه شمردیم، دیگر مظاهری که از ادب عربی به ادب ما راه یافت ، استفاده از ترکیبها، جملات ، عبارات و ضرب المثلهای عربی است ، که گاهگاهی دیده میشود ، درمیان جملات دری یک جمله یا عبارت کامل عربی جلب توجه میکند. مثلاً بارها با جملات و عباراتی از قبیل : اظهرمن الشمس ، مالابد منه ، علی قدر مرتبته ، علی کل حال و... روبرو شده ایم ، که تعداد زیادی ازمردم با معانی این گونه جملات و عبارات آشنایی ندارند. البته به کار بردن جملات و عبارات خالص عربی در زبان پارسی - دری بیشتر درمتون کلاسیک ، مانند کلیله و دمنه ، به چشم میخورد و امروز چندان مورد استفاده ندارد.
♦ همچنان قصه ها و حکایات عربی یا به صورت کامل و یا به صورت پارچه پارچه در ادب ما راه یافته و ازان طریق درمیان مردم نفوذ حاصل نموده است. چنانچه در روزگار ما کمترکسی را میتوان دریافت که با حکایات « لیلی و مجنون » ، « یوسف و زلیخا » و... و یا اقلاً با نام آنها آشنایی نداشته باشد. حتی برخی از شعرای ما این حکایات را به پیرایه ی دری آراسته و منظومه های طویلی ازان به دست داده اند ، که برعلاوه ی تأثیر بارز آن برعرصه ی ایجاد قصه ها ، تعداد زیادی از واژه های عربی ازین راه به زبان و ادب ما راه یافته است .
♦ بالاخره بزرگترین و مهمترین اثر زبان و ادب عربی بر زبان و ادب پارسی - دری ، همانا عاریت دهی تعداد بیشماری از واژه های عربی است ، که امروز در تمام ساحات زبان و ادب ما و حتی درگفتار روزمره و ادب شفاهی ما ریشه دوانیده است. چنانچه به گفته ی پژوهشگری بیش از سی درصد واژه های معمول امروزی در زبان پارسی - دری متعلق به زبان عربی است.
اگر آثار مکتوب پارسی - دری را که قبل از پایان قرن چهارم هجری به کتابت درامده اند ، مورد مطالعه قرار دهیم ، درمییابیم که مجموع واژه های مستعمل عربی در زبان پارسی - دری آن وقت به بیش از سه درصد نمی رسید. و دیگر همه واژه های خاص دری درانها به کار رفته است. هر چند در برخی از کتب ادبی آن دور تعداد واژه های عربی به پنج درصد نیز میرسد ؛ ولی پس از پایان قرن چهارم هجری ، ناگهان سد زبان دری به شکست مواجه شده ، لغات عربی دسته دسته و گروه گروه بدون قید و بند داخل زبان پارسی - دری میشود ؛ زیرا نویسندگان آن عصر جهت ایجاد زیبایی و آراستن نوشته های خود و گاهی تقلید و فضل فروشی و تفاخر به فهم یک زبان خارجی ( همچون انگلیسی گویان این زمان ) تا توانستند واژه های عربی را در آثارخویش به کارگرفتند و در تداخل واژه های عربی در زبان پارسی - دری پا بند هیچگونه قیودی نگردیدند .
ازجهتی دیگر چون عملیه ی اشتقاق در زبان عربی زیریک قاعده و قانون معین و با سهولت انجام میپذیرد ، و میتوان انواع کلمات را با معانی مختلف از یک مصدر عربی به دست آورد ، شعرای آن دورهم که بیشتر به تنگی قافیه در شعر مواجه میشدند و نمی توانستند آن قافیه را با واژه ی خالص دری به کار بندند ، ناچار دست به دامن عربی زده ، با سهولتی فراوان قافیه ی دلخواه خود را با معنای نزدیک به مفهوم و مضمون شعر به دست آورده و آن را به کارمیگرفتند ، که این نیز یکی دیگر از راههای نفوذ عربی در زبان دری به شمار میاید .
همچنان درین راستا نمی توان از تأثیرگذاری ترجمه ی برخی از کتب عربی به زبان دری چشم فرو بست ؛ زیرا از طریق ترجمه نیز بسیاری از واژه های عربی در زبان و ادب دری راه یافت ، که تا امروز به حیات خویش درین زبان ادامه داده اند ؛ که متأسفانه به علت تنگی مجال نمی توان همه ی آن کتب را درینجا به شمارش گرفت و به عنوان مشت نمونه ی خروار صرف میتوان از ( هزار و یک شب ) نام برد .
پس ازان که تعداد بیشماری از واژه های عربی در زبان و ادب دری راه یافت ، استفاده از جمعهای عربی نیز ضرورت افتاد و انواع گوناگون جمعهای عربی از جمع مذکرسالم گرفته تا جمع مؤنث سالم و جمع مکسر همه حضور به هم رسانیده و درحریم زبان و ادبیات ما جایی برای خویشتن اشغال کردند. البته جمعهای مذکرسالم و مؤنث سالم امروز آن قدر مورد استفاده قرار ندارد و کلماتی که در زبان عربی با این دو قاعده جمع میشوند ، در زبان پارسی - دری بیشتر با علایم جمع دری مورد استفاده قرار میگیرند ؛ اما جمع تکسیر یا مکسر به همان صورت اصلی خویش و به گونه ی فراوان در تمام ساحات زبان و ادب ما به چشم میخورد ، که به عنوان نمونه میتوان از کلمات : قاضی ، تاجر ، اثر ، ضد ، علت و... نام برد ، که همه زیر همان قواعد اصل عربی به صورت : قضات ، تجار ، آثار ، اضداد ، علل و... جمع میشوند.
و اما عاریت گیری واژه های عربی
چنان که قبلاً گفتیم ، تعداد بیشماری از واژه های عربی روی علل گوناگون در طول زمانه ها وارد زبان و ادب ما شد ، که این واژه ها در برگیرنده ی ساحات مختلف دینی ، سیاسی ، اداری ، اجتماعی ، فرهنگی ، ادبی و... میباشد ؛ اما باید گفت که دری گویان برعلاوه ی اخذ تعداد بیشماری از واژه های عربی که قبلاً در دری و جود نداشت ، واژه های دیگری را هم که معادل آن درین زبان از قدیم وجود داشت نیز به عاریت گرفتند ، تا از یکسو به حسن و زیبایی جملات و اشعار خود افزوده باشند و از سوی دیگر کمبودیهای لغوی خود را ازین طریق تکمیل نمایند. اینک به عنوان مصداق برمدعا ، برخی ازان واژه ها و اصطلاحات را مختصراً به نگارش میگیریم :
واژه ها و اصطلاحات دینی ؛ مانند :
رکوع ، سجده ، قیام ، رکعت ، سلام ، زکات ، حج ، صدقه ، مؤمن ، مشرک ، مرتد ، کافر ، جهاد ، منافق ، آیت ، قرآن ، اقامت ، عبادت ، نکاح ، طلاق ، قبله ، محراب ، مناره ، آذان ، دعا ، جنت ، جهنم ، قیامت ، واجب ، حلال ، حرام ، مکروه ، مستحب ، تشهد و . . . .
واژه ها و اصطلاحت اداری ؛ مانند :
دولت ، حکومت ، مملکت ، رعیت ، ملت ، خدمت ، بیعت ، خلافت ، اطاعت ، ادعا ، اجرا ، قاضی ، طاغی ، سلطان ، طغیان ، شحنه ، شرطه ، خلیفه ، حرس ، استخفاف ، اضطرار ، کاتب ، حصار و ....
واژه ها و اصطلاحات عرفانی و تصوفی ؛ مانند :
وحدانیت ، بلیت ، هدایت ، مشیت ، کرامت ، مداومت ، غیبت ، طریقت ، ولایت ، معرفت ، توحید ، موحد ، کشف ، الطاف خفی ، تجرید ، فنا ، مقامات ، مجاهده ، روحانی ، الهی ، عارف ، ربانی و . . . .
خلاصه ازین گونه واژه ها و اصطلاحات آن قدر در زبان و ادب دری فراوان است ، که به شمارش گرفتن آن تقریباً از توان بیرون است . بناءً درینجا به همین بسنده میکنیم و بحث خویش را به پایان میرسانیم .
فهرست مراجع
1. الجز ، خلیل ( الدکتور ) ، لاروس ( المعجم العربى الحدیث ) ، مکتبـة لاروس ، باریس ، فرنسا ، 1973 .
2. جهانبخش ، ولى الله ، فرهنگ بیان ، انتشارات حجتى ، ایران ، 1361 هـ .
3. ضیف ، شوقى ( الدکتور ) ، تاریخ الأدب العربى ( العصرالإسلامى ) ، ط 7 ، ج/2 ، دارالمعارف ، مصر .
4. عمید ، حسن ، فرهنگ فارسى عمید ، ط 14 ، ج 1 - 2 ، مؤسسهء انتشارات امیرکبیر ، تهران ، ایران ، 1378 هـ .
5. فرخاری ، احمد یاسین ، الدخیل و المعرب فى اللغـة العربیـة ، ( غیرمطبوع ) .
6. کوهی ، عبدالعلى ، عرفان ( ماهنامه ) ، شماره 11 - 12 ( دلو - حوت ) ، 1365 هـ .
7. المصری ، حسین مجیب ( الدکتور ) ، صلات بین العرب و الفرس و الترک ، مکتبـة الانجلوالمصریـة ، مصر ، 1971 .
نوشته : احمد یاسین ( فرخاری )
farkhari.com